موضوع بحث پیدایش انسان از نظر علم و از نظر قرآن است ابتدا درباره پیدایش انسان از دیدگاه علم مطالبی را مطرح می کنم. تحقیقات علوم طبیعی و مطالعات علمی در زمینه شناخت طبیعت، روش و شیوه ای دارد که بیشتر بر مشاهدات عینی خارجی، تجربیات آزمایشگاهی، بررسی های تطبیقی، و نتیجه گیری های علمی از این مشاهدات و تجربه ها و بررسی ها تکیه دارد، و باید هم چنین باشد. باید بپذیریم که شیوه های مورد استفاده در این قرن های اخیر در زمینه شناخت طبیعت، شیوههای پیشرفته، آگاهی بخش و پرثمری بوده است .
یکی از چهرههای درخشنده در طبیعت شناسی علمی داروین است. مطالعه زندگی نامه این مرد نشان میدهد که مردی به تمام معنا جستجوگر، علم دوست، و عاشق شناخت بهتر جهان بوده است. او به راستی میخواسته بر آگاهیهای صحیحتر درباره جهان طبیعت دست بیابد. روشی علمی که او برای این منظور مورد استفاده قرار داده روشی است که در اصل صحیح و عالمانه و علمی است و که هنوز هم به قوت خودباقی است و در آینده هم باید از آن استفاده کرد. او با بردباری قابل تحسینی مجموعه اطلاعاتی علمی را که درباره پیدایش موجودات طبیعت، ومخصوصاً موجود زنده، تا عصر او دیگران در کتابهایشان نوشته بودند گردآوری کرد و مورد مطالعه قرار داد. و چون یک طبیعت شناس ارزنده فقط ملا کتابی نیست بلکه کتاب بزرگتری را که او مورد استفاده دایم و پیگیر قرار می دهد کتاب پر راز و در عین حال آگاهی بخش طبیعت است، او تلاش کرد تا نه تنها به صورت شخصی، بلکه با تمام امکاناتی که در اختیار داشت ( کلکسیون ها و مجموعه های ارزنده ای از فسیلهای گیاهی وحیوانی، از انواع سنگها، و آنچه می توانست در شناخت علمی طبیعت به او کمک بکند ) به شناخت طبیعت بپردازد. برای اینکه پیوند فرهنگ بشری در طول قرنهای گوناگون محفوظ بماند و فکر نکنیم که همه چیز نو است و بر گذشتهها یکسره خط بطلان بکشیم، یادآوری می کنم که مشابه این طرز عمل را در طبیعت شناسی ارسطو و در زندگی نامه او نقل کرده اند. ارسطو هم از محبت و علاقه اسکندر پرقدرت به خودش یک استفاده فراوان و مهم کرد و آن این بود که از او و از کسانی که با او بودند خواسته بود تا به هر جا می روند مدارک طبیعی تازه علمی را برای تهیه کلکسیونهای علمی طبیعی برای او بفرستند. به همین جهت است که او در کتابهای طبیعت شناسیاش آگاهیهایی می دهد که از محیط یونان وپیرامون یونان بسی فراتر است؛ آگاهیهایی ناشی از مشاهدات عینی و همراه با نتیجه گیریهای >نیمه علمی < داروین با نتیجهگیری از مجموعه مطالعات وسیعش، در خلال کتابها و بر آثار طبیعی گردآوری شده زمانش، نتیجهای گرفت که البته این نتیجه و این فرضیه سابقه داشت : فرضیه تکامل. فرضیه تکامل مخلوق داروین نیست بلکه داروین با مطالعاتش توانست در شناساندن علمی این فرضیه و گسترش نتیجه گیریهای علمی از آن یک نقطه عطف و یک جهش به وجود بیاورد، و به همین جهت فرضیه تکامل به نام داروینیسم معروف شد. ما نباید بگوییم این نامگذاریها غلط است. نباید بر سر آنها جدال کنیم. باید معنی صحیح این نامگذاریها را یاد بگیریم. وقتی میگوییم داروینیسم، نمیخواهیم بگوییم و فرضیهها و نظریات علمی که او خلق و ابداع کرده است. میتوانیم بگوییم نظریاتی که او به بهترین وجه نسبت به زمان خودش و قبل از خودش به آنها شکل داد. بر طبق این نتیجه گیری نهایی داروین به این نتیجههایی که عرض میکنم رسید.
بررسی تحقیقی تاریخ طبیعت در ما این فکر را به وجود میآورد که موجودات این جهان با نظمی خاص از بساطت و سادگی به سوی ترکیب و پیچیدگی پیش رفته اند.< یعنی اگر ما براساس معیارهایی که برای شناسایی تاریخ طبیعت هست - چون تاریخ طبیعت را با گفتار مورخین نمیشود شناخت. تاریخ طبیعی خود یک شیوه مخصوص به خود دارد که مهمترینش همان شناخت طبقات، و بخصوص فسیلها حسب ترتیبی است که می توانیم از مقارنه این دو به دست بیاوریم و بعد با یک نوع واحدهای تقریبی که از طریق بررسیهای شیمیایی درباره این فسیلها به کار میرود میتوانیم مقدار زمان لازم برای پیدایش هر یک از این طبقات را بر روی یکدیگر و هر یک از این فسیلها را پس از دیگری حدس بزنیم؛ چیزی تقریباً شبیه آنچه با تجزیه نور خورشید میکنیم و میتوانیم بر اساس آن بگوییم خورشید از چه موادی ترکیب شده است. این بررسی نشان میدهد پیدایش موجودات ساده ( غیرزنده ها، مخصوصاً موجودات آلی ) در گذشته در یک زمان صورت نگرفته بلکه این موجودات از موجودات بسیطتر و ساده تر شروع کردند و بعد در کشاکش تکامل طبیعت موجودات پیچیدهتر جمادی به وجود آمدند. حتی در پیدایش جمادات یک نوع ترتیب تکاملی در تاریخ طبیعت به چشم میخورد.
تا نوبت به پیدایش حیات و موجود زنده رسید و نخستین موجود زنده شاید یک موجود زنده تک سلولی بوده است . اینها را به عنوان شاید میگویم؛ چون اگر کسی فراتر از شاید بگوید هم به علم خیانت کرده هم به غیرعلم، شاید یک موجود زنده تک سلولی در کنار باتلاقها پیدا شد. و این موجود زنده ساده باز در بستر تکامل پیش رفت و موجودات زنده پیچیدهتر از گیاه، و بعد هم پیچیدهتر از حیوان و جانوران و بالاخره انسان به وجود آمد .
نشانههای علمی بر این پیدایش تکاملی موجود زنده که داروین و دنبال کنندگان نظریه او به آنها استناد کردهاند سه نشانه اصلی است .
1 ـ فسیلهای گیاهی و حیوانی و احیاناً بازماندههای پیکرهای حیوانی و انسانی و ترتیب تاریخی که در پیدایش آنها با معیارهای تاریخ طبیعی میتوان حدس زد.
گاهی میخوانیم در فلان نقاط استخوانهایی از یک انسان باقی مانده که با ترکیب آنها بر روی یکدیگر میتوانند حدس بزنند اندامش چگونه بوده، حتی با چهل پنجاه قرابت تصویر او را میکشند.
2ـ در کنار این، یک نشانه دیگر هست که از نظر جهان شناسی و طبیعت شناسی بسیار جالب است، و آن مشابهت موجود در ساختمان اصلی سلولها و ارگانیسم موجودات زنده و تکامل این مشابهت در موجوداتی است که ما آنها را در بستر تکامل تنظیم و رده بندی می کنیم. وقتی این مشابهت را الان هم در میان این موجودات زنده ای که فکر می کنیم پیدایش آنها در تاریخ طبیعت در یک ردیف بوده دنبال می کنیم، اولا یک مشابهت کلی در ساختمان سلولها و در ساختمان کلی این موجودات می یابیم و ثانیاً تکامل این مشابهت را - یعنی این مشابهت هر چه جلومی رود بیشتر می شود و بین هر ردیفی با ردیف بعد میشود.
3ـ نشانه سوم بسیار جالب است : تجلی آن تاریخ طولانی تکامل در تکامل جنین. یعنی یک جنین که معمولا نه ماه در شکم مادر است، اگرما بخواهیم همین سیر تکاملی آن را بررسی کنیم می بینیم مثل فهرست کوتاهی است از آن کتاب مفصل تاریخ طبیعت؛ یعنی همان مراحل تکاملی که برای موجود زنده از تک سلول تا انسان در تاریخ طبیعت هست همان مراحل به صورت خلاصه و فشرده در جنین انسانی یا در جنین حیوانات دیگر هست. آن تاریخ طولانی تکامل موجود زنده در تکامل جنین و دورانهایی که در رحم یا تخم می گذراند تجلی می یابد؛ بخصوص در جنین انسان تا رسیدنش به مرحله انسان شدن. بنابراین، رفقایی که میخواهند از نظر علمی با تکامل آشنا بشوند نه تنها باید کتاب هایی را که در زمین شناسی تدریس می شود مطالعه کنند بلکه در زمینههای فیزیولوژی و جنین شناسی نیز کتابهای سودمندی را مطالعه کنند تا اصل مطلب را درست بفهمند داروین و دیگران از این نشانهها نتیجه گرفتند که همه موجودات این جهان، حتی انسان، مولود حرکتی تکاملی هستند که درطبیعت به صورت همه جانبه وجود دارد. در پرتو این نتیجه گیری، طبیعت شناسان تاکنون موفق به کشف بسیاری از رازهای نهفته طبیعت شده اند.بنابراین، ارزش این نظریه را از این دیدگاه هرگز نباید نادیده گرفت. البته نظریه تکامل به آن صورتی که داروین عرضه کرد با همه جزئیاتش به قوت و اعتبار خود باقی نماند - کدام نظریه علمی است که با همه جزئیاتش تا ابد معتبر بماند؟ آنچه گاه گفته می شود نظریه تکامل داروین ردشده، اگر منظور این باشد که اصلا علمای بعدی گفته اند این نظریه به کلی باطل است، بنده از چنین چیزی خبر ندارم ; اگر کسی خبر دارد نشانی اش را به ما بگوید. اینکه می گویند نظریه تکامل داروین رد شده، یعنی قسمتهایی از آن مورد نقادی قرار گرفته ; آنهم یک نقادی عالمانه، با شیوه عالمانه و با همان شیوه ای که خود داروین دنبال می کرد. کشفیات تازه، بررسیهای تازه، شناختهای تازه، شناختهای هسته ای، شناختهای، ژنتیک،اینها شکی نیست که هم متعلق به بعد از دوران اوست و همه به فهم صحیح تر مطلب کمک می کنند در حقیقت باید گفت خود نظریه تکامل نیزدر بستر تکامل علمی قرار گرفته و آنچه امروز به عنوان نظریه تکامل از نظر علمی مورد تاءیید است با آنچه داروین گفته، در اصول خیلی فرق ندارد؛ گرچه در جزئیات تا حدود زیادی فرق دارد. این است منظور از انتقاد از نظریه داروین .
نتیجه گیریهایی که از تکامل دارونیستی شده، حتی نتیجه گیریهایی که امروز مورد تأیید علما و دانشمندان طبیعت شناس است. از یک نظرباید به دو دسته تقسیم شود. یکی نتیجه گیری هایی که از نظر علمی باید گفت نتیجه گیری هایی قطعی است ؛ یکی نتیجه گیری هایی که باید گفت نتیجه گیری های حدسی ظنی غیر قطعی است. خلاصه سخن ما تا اینجا چنین است.
1ـ اساس نظریه تکامل از نظر علمی همچنان به قوت خود باقی است و کمکی مووثر به پیشرفت های قابل ملاحظه در شناخت هر چه بهتر وروشنگرتر طبیعت و بخصوص موجودات بوده است .
2 ـ این نتیجه گیریها از یک نظر باید به دو گروه اصلی تقسیم شود:
الف) نتیجه گیری هایی قطعی و صددرصد روشن و ثابت شده؛
ب) نتیجه گیری های حدسی ظنی که یک عالم طبیعت شناس منصف طرفدار تکامل هم آنها را حدسی و ظنی می داند نه قطعی و یقینی .
آنچه مربوط تمام شد ترتیبی که در این نظریه هست و به موجب آن موجود تک سلولی گیاهی بوده، بعد یک گیاه پیشرفته تر، بعد یک گل، بعد یک موجود تک سلولی، بعد آرام آرام یک موجود دریایی زنده مثل ماهی، و بعد یک موجود روندهای مثل گاو یا الاغ و بعد انسان، از نظر ترتیب تاریخی و تقدم و تآخر تاریخی قطعی است. یعنی پیدایش این موجودات تقریباً برطبق همین ترتیب گفته شده از نظر تاریخ است. این نتیجه گیری، یک نتیجه گیری قطعی علمی است. بنابراین، رده بندی و صف بندی ترتیب تاریخی پیدایش موجودات زنده تقریباً براساس آنچه درتکامل گفته میشود جزو نتیجه گیری های قطعی و یقینی است که نباید درباره آن شکی کنیم اگر کسی شک بکند دور از علم است.
اصل این ترتیب تاریخی و اینکه مطالعه برگه های تاریخ طبیعت نشان میدهد که پیدایش حیوان بعد از گیاه بوده و پیدایش انسان نیز بعد ازحیوانات دیگر بوده است. تا این مقدار از مسأله، در کلیاتش قطعی و یقینی و علمی و اثبات شده و غیرقابل تردید است. این نتیجه گیری قطعی .اما یک سووال : آیا این گل چند برگی که زمان پیدایش آن، از نظر ترتیب تاریخی و فسیل شناسی، بعد از پیدایش گیاهی یک برگی بوده، از دل گل یک برگی بیرون آمده است ؟ یعنی، آیا پیدایش گل چند برگی به این صورت بوده که گل یک برگی و دانههای آن آرام آرام آن طور جلو رفتند که از یکی از دانه ها و نسلهای گل یک برگی گل دو برگی یا سه برگی به وجود آمده است یا اینکه گل چند برگی که ایجاد مستقلی داشته است ؟ به عبارت دیگر، آیا انواع از شکم یکدیگر به وجود آمدند یا هر یک برحسب همین ترتیب تاریخی، جداگانه ایجاد شدند؟
تا آنجا که من شخصاً کتابهایی در این زمینه خوانده ام و با بهترین اساتید موجود ایران در این زمینه تبادل نظر داشتم، پاسخ بدین سووال مثبت است - البته در حد برداشتهای علمی؛ یعنی علوم طبیعی که در آنها قطعیت صددرصد معتبر نیست یک عالم طبیعت شناس، همانطور که درشناخت قسمتهای دیگر طبیعت از نشانه هایی یک نتیجه حدسی می گیرد و بعد آن را زیربنا قرار می دهد و بر اساس آن نتیجه گیری های جدیدمی کند - مثلا کوشش می کند با ایجاد یک حرکت تکاملی مصنوعی در دانه یک گیاه، گیاه پیشرفته تری را از آن به وجود بیاورد - به این سووال پاسخ مثبت می دهد، اما نه در حد یقین صددرصد. یعنی قطعیتش در حد قطعیت خود این ترتیب تاریخی نیست. ما به طور قطع می توانیم بگوییم این گل دو برگی بعد از آن گل یک برگی به وجود آمد، اما با همان قطعیت نمی توانیم بگوییم که پیدایش این مرهون تکامل دانه ها و انتقال مختصات تکاملی از نسل قبلی به نسل بعدی بوده است. نمی توانیم بگوییم آنچه در گذشته صورت گرفته حتماً از این قبیل است. ولی این را می توانم بگویم که ما آن قدر نسبت به این مسأله گرایش داریم که الان در صنعت کشاورزی و در صنایع وابسته به آن از این موضوع استفاده می کنیم. و باایجاد تکامل مصنوعی در یک دانه، مرتباً گیاهانی بهتر و دلخواه تر به وجود می آوریم.
]یکی از حاضران [: آقای سحابی در کتاب خلقت انسان ....
دکتر بهشتی : [خدمت خود ایشان صحبت کردیم ایشان از دوستان عزیز من هستند.بعد از نوشتن کتاب خلقت انسان و بعد از بحث هایی که پیرامون آن شده بود، این استاد مسلم تکامل و زمین شناسی، جناب آقای دکتر سحابی، که مردی با ایمان و نورانی و باصفا و دوست داشتنی است، خودشان فرمودند که دوست دارم با تو پیرامون نتایج کار در این زمینه بحثی داشته باشم. اتفاقاً تابستان سال پیش بود که این توفیق نصیب شد که چند جلسه یکی دو ساعته در خدمتشان به صحبت نشستیم. و همان طور که عرض کردم، با اساتید مختلفی در این زمینه صحبت شده، باایشان هم صحبت شده؛ آهنگ صحبتمان هم تحقیقی بود و هیچ تعصب و پرخاشگری و از این حرفها در کار نیست؛ بخصوص اینکه ما با ایشان یک دوستی صمیمی شخصی هم داریم. اتفاقاً با آقای دکتر فرهیخته هم یکی دو بار قرار گذاشتم که ایشان هم بیایند در این زمینه با هم صحبت کنیم؛ چون ایشان هم خیلی در این زمینه داد سخن می دهند. البته هنوز فرصت رو در رو شدن با ایشان دست نداده؛ یعنی وقتمان با هم نخوانده .ولی با دیگران مکرراً صحبت شده است. آنچه ایشان]سحابی[ می گفتند همین بوده که مسأله در حدی است که ما در علم و در صنعت کشاورزی و مانند آن از آن استفاده می کنیم .
برای اینکه این مطلب روشن بشود که چطور ما در این مسأله نمی توانیم جواب قطعی بدهیم، یک کلکسیون می گذاریم کنار کلکسیون هایی که طبیعت شناسان دارند: کلکسیون ماشین چاپ. میرویم چین باستان. باستان شناس چینی به ما کمک می کند و یک دانه از آن وسیله های چاپ خیلی قدیمی مصر و چین را در اختیار ما می گذارد; چیزی است شبیه یک قالب سنگی ناهموار که این اثر را دارد که مثل یک مهر است و وقتی روی آن یک ماده رنگی بمالند و روی کاغذ بزنند شکل خودش را منعکس می کند. این می شود اولین دستگاه چاپی که تاکنون می شناسیم. سطح این دستگاه چاپ فرورفته و ناهموار است. جلوتر می آییم قطعه سنگهای صافی را پیدا می کنیم که روی آنها با مرکب خاصی نوشته می شود وبعد با کمک دارویی فرورفتگی های صافی در آن به وجود می آید و می شود چاپ سنگی که تا 200 سال پیش وجود داشت. بعد از مدتی به دشتگاههایی با حروف چوبی میرسیم. صفحههایی که حروف چوبی تراشیده شده را روی آن در کنار هم میچیدند و حروفچینی میکردند. این کار را راحتتر بود و لازم نبود که همیشه به سراغ خطاهای خوب برویم. یک خطاط خوب پیدا میکردیم که یک بار حروف قشنگ را می نوشت و بعد حروف را با هم جفت و جور می کردیم. بعد میرسیم به ماشین با حروف سربی. ماشین با حروف سربی هم، از نظر تکامل، از آن ماشینهای دستی شروع شده تا ماشینهای پیشرفته خودکاری که امروز هست. یعنی در این مورد باید سی - چهل نوع ماشین پیشرفته که به تدریج پیش رفته در آن کلکسیون ردیف کنیم. بعد می رسیم به ماشینهای افست ....تا برسیم به ماشینهای موجی چاپ. این ماشینها برحسب ترتیب تاریخی، ترتیب تکاملی هم دارند. اما آیا این ماشین بعدی از شکم ماشین قبلی منولد شده است ؟ یعنی آن ماشین های قبلی در یک بستر تکاملی طوری پیش رفته که بالاخره اندامهای آن در بعدی هم وجود دارد؟ در این مثال، دلیل اول و دومی که در فرضیه تکامل به آن استناد می کردم اینجاهست. یعنی، اولا، تکامل اینها تاریخی است. اول یک ماشین ساده است، بعد پیچیده تر و پیچیده تر می شود. یعنی این ماشینها برحسب ترتیب تاریخی از سادگی به سمت پیچیدگی پیش می روند. دلیل دوم هم هست. یعنی در اصل و کلی طرح و الگو همه شریک هستند. مثلا، در همه اینهاباید چیزی را که می خواهند چاپ بشود وارونه نصب کنند تا وقتی چاپ می کنند از رو چاپ شود. در این اصل همه شان مشترکند - و در بسیاری از اصول کلی دیگر. یعنی همان تشابه کلی که در فسیلها و در موجودات می یافتید اینجا هم هست. و این تشابه، روزافزون و رو به تکامل است .یعنی وجوه مشابهت بین ماشینهای پیشرفته تر با ماشین بعدی خیلی زیادتر است تا بین او و نخستین ماشین. ولی بالاخره آیا می شود گفت که آن ماشین از شکم این به وجود آمده، یعنی وقتی خواستند این ماشین را بسازند آمدند آن یکی را تکه تکه کردند و اجزایش را در این به کار بردند؟ یااینکه نه؛ انسان خالق ماشین چاپ در اولین مرحله تکاملی خودش، در حقیقت این خود انسان بوده که تکامل پیدا کرده فکرش رسید به آن ماشین چاپ ساده به آن دستگاه چاپ ساده که اصلا ماشین نبود دستگاه بود بعد رفت جلو رفت جلو، رفت جلو، رفت جلو، هر قدر توانایی خلاقیتش بیشتر شد ماشین کاملتری را به وجود آورد بدون اینکه این ماشین را از شکم قبلی زایانده باشد؟ اگر این ماشین ها نشانه تکاملی باشدنشانه تکامل در فکر و اندیشه و خلاقیت آفریدگار این ماشینها، یعنی انسان، است. بدین معنا که علم و فکر بکر سازنده ماشینهای جدید زاییده فکر سازنده ماشینهای قبلی است با یک مرحله تکاملی؛ اما خود اینها از شکم یکدیگر به وجود نیامده اند.
ما نمی خواهیم بگوییم تکامل حتماً نیست. میخواهیم بگویم این ادله این و دلائلی که در طبیعت شناسی داریم نمی گوید حتما" هست می شودتکامل باشد؛ می شود از شکم هم آمده باشد; و می شود نیامده باشد. همین اندازه می شود گفت؛ بیش از این نمی خواهیم بگوییم. ما می خواهیم بگوییم پیدایش موجود بعدی کاملتر از شکم موجود قبلی، با این دلایلی که گفته شد، قابل اثبات قطعی نیست ... آیا این می تواند اثبات کند که نخستین انسان از شکم آخرین میمون تکامل یافته به وجود آمده است ؟ ما نمی گوییم الان در زمان خودمان جنبه های تکاملی وجود ندارد. ما نخواستیم بگوییم که اصلا این نظریه هم به یکی در مورد در گذشته باطل است. ما می گوییم با شاید روبرو هستیم. از روی قراین طبیعی هفتاد درصد انسان نخستین از شکم میمون به وجود آمده باشد؛ سی در صد هم شاید چنین نباشد. منظور من نفی قطعیت بود.
اما راجع به تکامل خالق. در مثال ماشین چون من انسان هستم و چون خالقیت من تدریجی تکامل پیدا می کند، ماشین را هم تدریجاً تکامل می دهم. ولی همه جا تدریج نشانه تکامل من نیست. گاهی اوقات تدریج ناشی از تدریج در قابلیت است. مثالی می زنم. جنابعالی که خیلی معلومات دارید چرا برای بچه ای که به کلاس اول می آید یک کتاب ساده فارسی می نویسید؟ چون شما نمی توانید آخرین اثر ادبی را برای اوبنویسید یا چون او توانایی درک آن را ندارد؟ چون او نمی تواند بخواند. از هر سال مطلب درسی را تکامل می دهید. پس تدریج همان طور که ممکن است وابسته باشد به تکامل در خالق، می تواند به تکامل در ظرفیت مخلوق. هم وابسته باشد. در مورد خدا این دومی است.
پس، منهای دین، منهای قرآن، منهای عهدین، منهای روایات، منهای هر فکر دینی، اگر ما بخواهیم از دید علمی طبیعی بپرسیم تکامل گفته اند چه چیزهایی چه نتیجه گیری هایی به دست می آوریم، پاسخ این است که یک مقدار نتیجه گیری قطعی و یک مقدار نتیجه گیری غیرقطعی به دست می آوریم. این مساءله که موجود کاملتر از شکم ناقص تر بیرون آمده، غیر قطعی است. اما اینکه عاملتر بعد از ناقص تر آمده، از نظر ترتیب تاریخی قطعی است. حالا برویم سراغ نصوص دین و سراغ پیدایش انسان از دیدگاه قرآن.
آیات قرآن دلالت صریح بر این دارد که
1 - آفریدگار جهان پس از آفرینش زمین و آسمان و همه موجودات زمینی و آسمانی که ما می شناسیم ( از گیاه و جانوران و غیر آنها( موجودی آفرید به نام >آدم <. تا اینجا دلالت قرآن کاملا صریح است .
2 ـ آیات قرآن ظهور - ( اینجا صحبت از صراحت و نص قاطع مشکل است) ـ فراوان در این دارد که پیکر این آدم از گل و لای ساخته شد و اومولود یک موجود زنده نبوده است
اگر از من سووال کنید که آیا اصلا آیات قرآن در آفرینش انسان، می خواهد رقیب تاریخ طبیعی باشد؛ یعنی تاریخ طبیعی چیزی بگوید و قرآن هم چیزی بگوید - حالا یا عین او، یا موافق او، یا مخالف او - می گویم نه ! ( هیچ جای قرآن سرگذشت پیدایش انسان را از نظر طبیعت، برای دادن آگاهی به ما، نگفته است. قرآن این کار را به عهده خود ما گذاشته است.
همه مواردی که به صورت اشاره، به صورت دو آیه و سه آیه، یا به صورت چند آیه، درباره آفرینش انسان و آدم در قرآن آمده، همه می خواهد یک نتیجه گیری می خواهد بکند: ای انسان، خدای آفریدگار تو به تو دو امکان اختصاصی داد; امکان آگاه شدن و شناخت خیر و شر،امکان تصمیم گرفتن و اختیار و انتخاب. مواظب باش ! در برابر این امکاناتی که به تو داده اند از تو انتظاراتی هست. مراقب باش ! یک روزی حساب این نعیم و امکاناتی که به تو داده اند پس می گیرند. تمام آیاتی که در زمینه آدم در قرآن آمده ناظر به این است ; مگر یکی دو جا که ناظر به یک نکته دیگر است، و آن هم یک اشاره است. بنابراین، وقتی یک گوینده یا نویسنده ای مطلب را از این دیدگاه مطرح می کند، آیا می شود به اوگفت که خوب بود در این باره اطلاعات ارزنده تر و دقیق تری در زمینه پیدایش پیکر انسان و خود انسان در اختیار ما می گذاشتی ؟ اصلا این خلاف بلاغت است. صحیح سخن گفت، و صحیح نوشتن در اینجا این است که مقدمه ها را به نهوی بگویند که در جهت نتیجه گیری مورد نظر باشد.طرح چیزهایی که دخالت در آن نتیجه گیری ندارد اصلا بیجاست. اینکه بشر هم چگونه به وجود آمده تاءثیری در این نتیجه ندارد. هر جور به وجود آمده باشد; با جهش) ، با موتاسیون، به صورت طبیعی، به صورت الهی، تأثیری درد این نتیجه ندارد. مهم این است که این موجود درسراسر عالم هستی با یک امتیاز پیدا شد. کدام عالم اجتماعی، انسانی، طبیعی، محیطی، فیلسوف هست که درباره این امتیاز چیز بیشتری از اسلام گفته باشد؟ این است که دوستان توجه کنند که اصلا آیات قرآن در صدد بیان یا رد و قبول این نکته های پیچیده علمی و نفی و اثبات آن هانیست. در صدد چیز دیگری است. همین ! فقط باید ببینیم قرآن، بدون اینکه در صدد بیان مطلبی از این قبیل باشد، عباراتش با چه چیز بیشترجور در می آید.
4 ـ نام «آدم» در قرآن نام شخصی معین است. نام کلی و نوعی نیست .
5 ـ انسان های موجود بر وری کره زمین، در قرآن با عنوان زاده های آدم ) آدمی زادها( بنی آدم مورد خطاب و گفتگو قرار گرفته اند.
6 ـ آیا قبل از پیدایش این آدم شخصی، موجود جانداری که از نظر قد و قامت و کارهای حیوانی شبیه او باشد وجود داشته یا نه ؟ در قرآن دراین باره مطلب روشنی نمی توان یافت ; ولی در چند آیه ایهامها )و نه اشاره ها)یی در این زمینه هست.