ائمه معصومین علیهم السلام، در تفسیر و تأویل آیه مبارکه (و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین.(1)
و ما اراده کردیم که بر مستضعفان در زمین منت گذاشته و آنان را ائمه و وارث قرار دهیم) تعابیر زیبا و روشنگری دارند که حسب نمونه بدان اشاره می کنیم:
در روایات مسلمی که از سوی ائمه معصومین علیهم السلام ذکر شده، این آیه به واقعه شریف ظهور و قیام حضرت مهدی علیه السلام تأویل شده است: امام صادق (ع) هر وقتی این آیه را تلاوت می کرد، می فرمود:
بخدا سوگند، این آیه نزولش درباره بنی اسرائیل و تأویلش در حق ماست.(2)
امیرالمؤمنین، علیه السلام فرمودند: آنها آل محمد(ص) هستند که خداوند مهدی آنها را پس از تلاش فراوان برمی انگیزد و آنها را عزیز، و دشمنانشان را خوار و زبون می سازد.(3)
در معارف اهل البیت علیهم السلام، بیش از 180 اسم و لقب که هر یک از آنها ناظر بر شانی از شئونات است برای خلفاء و حجج الهی ذکر شده است. هر یک از این اسماء و القاب و شئون بابی است که پرده از کمالات متعالی آنان برمی گیرد. همین رتبه های کمالی است که درجه وقوف و قرب آنها را درباره حقیقت توحید و معارف الهی نشان می دهد. تا آنجا که در بسیاری از سلامها خطاب به آن ذوات مقدسه آمده است:
السلام علیک یا باب الله الذی لا یوتی الامنه
السلام علیک یا سبیل الله الذی من سلک غیره هلک
سلام بر شما که باب خداوند هستید که جز از طریق او نمی توان گذشت. سلام بر شما که سبیل خدا هستید که هر که جز آن را بپیماید هلاک می شود.(4)
بدیهی است که خداوند از روی "لطف" بابی، سبیلی و نوری را بعنوان اسوه و مصداق خارجی کمالات متعالی فراروی بشر قرار دهد تا امکان سیر در مراتب را پیدا کند و با مشاهده ما به ازاء خارجی آن واقعیت دست یافتنی و عملی آن را بپذیرد و در طریق از بند گمراهی برهد و از غلتیدن در آفتها و بلاها و بالاخره عذاب قهر خداوند درامان ماند.
لذا، اینان:
- ما به ازاء خارجی حق یا حقیقت مجسم و قرآن ناطق اند (در هیأت انسانی)
- اسوه واقعی و عینی که تعالی و تقرب در آنان آشکار است (لکم فی رسول الله اسوه ...)
- طریق رفتن و تمثیل "نحوه بودن و رفتن" اند و اینهمه را در سیره و سنت آنان می توان دریافت (چنانکه سیره و سنت اینان از منابع و مصادر تشخیص حکم است و حضرت نبی اکرم(ص) اهل بیت را در کنار قرآن قرار داده است دو ثقل و امانت مانده برای مسلمین پس از پیامبر)
- متضمن فلاح و رهایی و ایمنی بخش از عذاب قهر خداوندند.
- حجت بالغه که حجیت آنان توسط خداوند اعلام شده.
هیچ دیار البشری در پهنه هستی صاحب و حامل جمله این شئون و مستحق به داشتن آن نیست چه حسب آیه کریمه انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا(5)
خداوند اراده کرد تا همانا از شما پلیدی را دور کند و شما را پاک نگه دارد
تا در مقام "خلیفه اللهی" و امامت، در تربیت، هدایت و ارشاد بندگان که جملگی در معرض لغزش، سهو، وسوسه شیطان، عمر کوتاه، مرگ ناگزیر و سایر ابتلائات اند (حسب زندگی و سیر در نشأ دنیا که دار ابتلاء و امتحان است) خلل و نقصانی اتفاق نیفتد.
این امر هم ناشی از لطف خداوند به بندگانست و "مصطفی و برگزیده" بودن حجج الهی نیز شاید ناظر بر همین معنا باشد. جمله روایات منقول از حضرت رسول اکرم و ائمه دین که توسط منابع روایی شیعی و اهل سنت ناظر بر اشاره مستقیم این آیه به "خانواده رسول اکرم و اهل بیت ایشان" است.
اختصاص این شئون که در روایات مأثور و بویژه ادعیه صادر شده از گنجخانه اهل بیت، علیهم السلام بدانها اشاره شده بیان "تعارف و تحبیب" چنانکه در میان عموم مردم ساری و جاریست نیست. چه این عمل در ساحت حضرت رب العالمین و ائمه دین، علیهم السلام به مثابه لغو است. در حالیکه آن ساحت جلیل پیراسته از لغو و بیهوده گویی و تعارف است. بیان صفات متعالی: خزان العلم، منتهی الحلم، اصول الکرم، ذوی النهی، ورثه الانبیاء، معادن حکمه الله، حفظه سرالله، مخلصین فی توحیدالله، اهل الذکر، اولی الامر، بقیه الله و... (گنجینه های علم، منتهی الیه حلم و بردباری، بنیانهای کرم، صاحبان خرد، وارث انبیاء معدنهای حکمت خدا، حافظان سرخدا، مخلصین در توحید خداوند، اهل الذکر، صاحب امر، بقیه الله و...)
ناظر بر جمیع صفات و حصول شرایطی است که جلب و جذب و حراست از آن کسانی را مستعد و مستحق لقب "خلیفه الله" ساخته است.
ظهور تام این صفات است که از اهل بیت، علیهم السلام "مثل اعلای" دینداری و یکی از دو ثقل (قرآن و اهل بیت"ع") ساخته است چنانکه سیره و سنت آنان نزد علما و مراجع برای تشخیص حکم و حل مساله از "حجیت" برخوردار است. در روایت منقول از حضرت نبی اکرم، و امام حسن مجتبی صلواه الله علیهما ذکر است که:
کن مات و لم یعرف امام زمانه مات متیته جاهلیه (6)
کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلی مرده.
عدم معرفت امام زمان به منزله عدم معرفت درباره مقصد، راه و حجت خروج از جاهلیت و گمراهی است. وقتی "حقیقت" در امام زمان، علیه السلام متجلی می شود یعنی "حق" نزد او و با اوست و از طریق او حاصل می آید و جز آن هرچه باشد و به هر نام که باشد عین جاهلیت و گمراهی است.
در زیارت جامعه کبیره منقول از حضرت امام علی النقی علیه السلام آمده است:
والحق معکم و فیکم و منکم والیکم و انتم اهله و معدنه...
حق با شماست و در شماست و از شماست و متوجه شماست و شما اهل آن و معدن آن هستید. (7)
این عبارت ترجمه "انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عتری" (8) من در حالی شما را ترک می کنم که دو ثقل را درمیان شما گذاردم. کتاب خدا و اهل بیتم را، دو ثقلی که از هم جدا نمی شوند تا آنکه در بهشت و در کنار حوض کوثر همدیگر را ملاقات کنیم.
این دو ذاتاً از هم انفکاک ناپذیرند وگرنه بیان نمی شد "حق با شما، درشما، از شما و متوجه شماست." حق بدانها اضافه نشده و یا در وصفی عرضی عارض بر حیات آنان نیست بلکه در آنها و با آنهاست. این ظهور عینی حق و عینیت آن در پهنه هستی و عرصه تاریخ است که قرابت با آنها قرابت با حق و دوری از آنها عینی دوری از حق است. چنانکه در زیارت حضرت صاحب الامر می خوانیم: انا ولی لک بری من عدوک فالحق ما رضیموه و الباطل ما اسخطتموه (9)
من دوستم باتو و بی زارم از دشمن تو حق آنست که شما آن را بپسندید و باطل آنست که شما را از آن ناخشنود و خشمگین هستید.
¤¤¤
گمراهی الزاماً در یک مصداق ثابت چون پرستش، بت سنگی متجلی نمی شود. در هر عصر و نسلی "باطل" به صورتی ظهور پیدا می کند چنانکه در ادوار گذشته نیز روزی در فرعون و نمرود ظهور می کرد و روزی دیگر در ابولهب و ابوسفیان یا پرستش بت سنگی و خرمایی بود و یا پرستش ماه و ستاره.
تفاوت صورتها و مصادیق ناظر بر تفاوت معنی و باطن نیست. یک مفهوم ثابت به نام استکبار و طغیانگری است که در هر عصری به نحوی ظهور می یابد. مهم کسب و کشف مفاهیم ثابت است.
حب و قرب به اهل بیت، علیهم السلام تجدید و عهد با اینان نیز در نسبت با همین معناست. قرابت جستن با اشتراک در صفات کمالی و جلب و جذب آن ممکن است در جایی "سلمان فارسی" عجم که هیچ خویشی (با قرابت نسبی و سببی با حضرت نبی اکرم، صلواه الله علیه ندارد مخاطب عبارت دلنشینی: سلمان منا اهل البیت (10) (سلمان از ما اهل بیت است) می شود و "بولهب" علی رغم قرابتی خونی مخاطب: "تبت یدا ابی لهب" (11) اشتراک در "مقصد و طریق" یعنی "اشتراک در معنی بودن و نحوه بودن" در عرصه حیات در خود با خود "قرابت و محرمی" را دارد. وقتی سلمان در سیر اکمالی و هم نوا با نوا و نای "اهل حق" بر کشیده شده، مقامی متعالی یافته. و شایسته آن خطاب شده که "سلمان از منست" و در مقابل، بسیاری در طی درکات نزولی چنان مقام نازلی یافته که حضرت حق او را مخاطب "بریده باد دستان ابی لهب" می سازد، بی گمان خواست حضرت حق خواست پیامبر اکرم، صلوه الله نیز هست.
آنگاه که بزرگ مردی چون نبی اکرم، صلواه الله "ذوب" در حق می شود و با سلب حیثیت و سلب اراده و اختیار تام و تمام از خود، ظهور تمامیت "عبودیت" را سبب می شود در این مرتبه به چنان درجه ای از قرابت رسیده که در "معراج" مخاطب "قاب قوسینی اوادنی" (12) می گردد. یعنی در سیر اکمالی و طی مراتب پیامبر بدانجا رسید که قرابتش به حضرت حق به اندازه در ازای دو کمان و یا حتی کمتر از آن بود.
بی گمان در این ساحت "جبرئیل" در خدمت اوست چنانکه در همان سفر در ساحتی حضرت جبرئیل اعلام داشت: لودنوت انملت لاحترقت
اگر نزدیکتر بیایم به اندازه یک سرانگشت خواهم سوخت.
استعداد و استحقاق برکشیده شده رسول مرسل، برتر و والاتر از جبرئیل است از همین رو به قول سعدی شیرازی "رسد آدمی بجایی که بجز خدا نبیند، بدانجا رسید که جز او و خدا نبود. این درجه از محرمی نصیب حضرت جبرئیل نمی شود.
معنای اراده خداوند در خلقت خلیفه، در همین جا ظاهر می شود. خلیفه خدا، خلیفه و حجت و اسوه بر"ما سوی الله است." پهنه حکمرانی او از حضرات ملکوتیان مقرب چون "جبرائیل" آغاز می شود تا کمترین آنها درمیان عالم ملک.
پیامبر اکرم، صلواه الله علیه خطاب به علی علیه السلام فرمود:
"یا علی، هر که از خدا بترسد همه از او می ترسند هرکه از خدا نترسد خدا او را از همه چیز می ترساند." (13)
"خشیت" و "خوف" در خود و با خود "خضوع" و افتادگی در برابر رب الارباب را دارد. آن که افتاده پروردگار می شود لاجرم "برکشیده" او هم می شود.
ضروری نسبت یافتن با خالق هستی ورود به مدار "عزت" و "عنایت" اوست. "فمن یتوکل علی الله فهو حسبه"(14) آن که دل بدو می سپارد از غیر او خوفی ندارد چنان که "عزت" او را چنان در خود می پیچید که لاجرم از "خوف ماسوی الله" در امان می ماند.
همین نسبت یافتن و جلب کمالات است که به اذن الله سهم بزرگی از "هیبت" و "جلال" او نیز شامل عبد می شود. چنان که همگان در وقت مواجهه با اولیاء و انبیاء در برابر هیبت و جلال آنان پشت خم می کنند. شاید بتوان این معنا را به عبارت دیگر نیز درک کرد: "العبودیه جوهره کنهها الربوبیه" عبودیت جوهریست که کنه آن ربوبیت است.
عبد صالح، حسب عبودیت تام و تمام به درجه ای می رسد که صفت "تربیت و پرورش" غیر خود را (که در مراتب نازلتر از او سیر می کنند) حاصل می کند. این "شأن" جزء سایر شؤونی است که "باذن الله" جهت تربیت، ارشاد و دستگیری عباد به عبد صالح داده شده است.
به عبارت دیگر، تربیت و پرورش عباد از شؤونات ولی خداوند است. نمی توان کسانی را حسب قول خدای تعالی به عنوان "ولی" و صاحب "ولایت" و سرپرست تام در همه امور دنیاوی و آخرتی پذیرفت و شأن "پرورش" و تربیت و ارشاد عباد را از آنها سلب کرد. انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون(15)
"سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند. همانها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند"
جابر بن عبدالله انصاری در واپسین روزهای عمر پیامبر اکرم، صلواه الله علیه، به خدمت ایشان رسید و درباره آیه ذیل از او سؤال کرد.
وجعلنا هم ائمه یهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلوه و ایتاء الزکوه و کانوا لنا عابدین(16)
و آنان را پیشوای مردم قرار دادیم تا خلق را به امر ما هدایت کنند و هر کار نیکو (از انواع عبادات و خیرات) به خصوص اقامه نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم و آنها هم به عبادت ما پرداختند.
پیامبر(ص) فرمودند: "ای جابر! منظور از این آیه اوصیای پس از من می باشند. روزی می رسد که تو فرزندم محمد باقر را زیارت و زمانش را درک خواهی کرد. سلام من را به او برسان....(17)
ترس و احساس افتقار و بیم از مردم در مردم که گاه باعث "خضوع و خشوع" بی جای آنها در برابر مردان و زنانی چونان خودشان می شود ناظر بر عدم خشوع و خضوع آنان در برابر پروردگار است. گویا حسب این عمل پرده های محافظ از آنان سلب شده است و آنان خود را بی دفاع احساس می کنند.
ترس مؤمن از پروردگار، حاصل مشاهده "فقر" ذاتی در برابر "عظمت" حضرت باری تعالی است.
همین "افتقار" مؤمن را مستعد "اقرار به نقصان و ضعف" و اظهار "بندگی" می کند تا شاید از روی کرم، آن عزیز غنی بر او رحمت آورد و از خوان گسترده اش او را نصیب دهد. چنان که در هوای برکشیده شدن از خوان فقر و ضعف و زبونی دست در دامان محبوب می آویزد.
هریک از موجودات حسب ظرفیت وجودی و مشیت و اراده خداوندی مظهر صفتی از اوصاف و حامل خصلتی از مجموعه خصایل هستند. چنان که هریک از آنها و از جمله حیوانات و نباتات سهمی از وفاداری، حلم، صبر، سخا، شجاعت، غضب، غیرت و امثال اینها را دریافت کرده اند و حتی برخی در بارز ساختن صفتی خاص بر دیگران پیشی گرفته اند.
عالم اکبر، آینه جامع جمیع این صفات و خصال در موجودات است. چنان که "جلال" در غرش دریا و طوفان خود را می نمایاند و جمال جامه گلبرگ گلها و لطافت شبنم را به تن می کند .