نام اصلى نوح،عبدالغفار یا عبدالملک یا عبدالاعلى " است و علت اینکه او رانوح خواندند کثرت نوحه و گریه آنحضرت بوده است.
«نوح پیامبر تا وقتى که 460 سال از عمرش گذشته بود،پیوسته در کوهها زندگى مى کرد وبعبادت حقتعالى روزگار خود را بسر مى برد و زن وفرزندى نداشت ولباسپشمین میپوشید و از سبزیهاى زمین غذاى خود را تأمین مى کرد تا اینکه پس ازگذشتن مدت مزبور جبرئیل بنزد وى آمده گفت:چرا از مردم کنارهگیرى کردهاى ؟گفت:براى آنکه قوم من خدا را نمى شناسند از اینرو من از ایشان کنارهگیرى اختیار کردهام.جبرئیل گفت:با آنان مبارزه کن!نوح گفت:قدرت ندارم.و اگر عقیده مرابفهمند مرا مى کُشند.
جبرئیل گفت:اگر نیروى این کار بتو داده شود با آنها مبارزه مى کنى ؟
نوح گفت:چه بهتر از این،و این کمال آرزوى من است.در این موقع نوح پرسید:توکیستى ؟
جبرئیل فرشتگان را صدا زد و چون فرشتگان بدورش جمع شدند،نوح ترسیدولى جبرئیل خود را به وى معرفى کرد و سلام خداى رحمان را بوى ابلاغ کرد وبشارت نبوت را بدو داد و به او دستور داد با عموره- دختر ضمران بن اخنوخ - کهنخستین کسى بود که بعدا به نوح ایمان آورد- ازدواج کند.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امیر نورمحمدزاده و غفور امیری ( جمعه 86/10/28 :: ساعت 10:0 صبح )
فرزندان یعقوب که در ابتدا هفتاد نفر بودند روز بروز بیشتر شده و تا زمانى کهیوسف زنده بود در عزت مى زیستند.ولى بعد از رحلت یوسف،مقدمات خوارى آنان که به بنى اسرائیل مشهور بودند
بدست فراعنه شروع گردید.پادشاهان مصر از ترس قوى شدن بنى اسرائیل به آزاروقتل وپراکنده کردن آنان پرداختند مخصوصا فرعون زمان حضرت موسى که بهرامسس دوم مشهور بود دستور داده بود تا پسرانشان را بکشند ودخترانشان را زندهنگه مى داشتند و آنان را به شغلهاى پَست مى گماشتند.
تا اینکه موسى فرزند عمران ویوکابد در مصر متولد شد و با اسباب الهى به قصرفرعون برده شد ودر آنجا بزرگ گردید.سپس به پیامبرى رسید.او با کمک برادرشهارون ،به مبارزه فرعون طغیان کار رفت وعاقبت پیروز گردید.موسى در سن 126سالگى وهارون در 133سالگى از دنیا رفتند وقبر موسى در کوه «نبأ» و هارون در کوه«هور» در طور سینا مدفون هستند.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امیر نورمحمدزاده و غفور امیری ( جمعه 86/10/28 :: ساعت 9:59 صبح )
ولادت
حضرت محمّد(ص) در سال عام الفیل در شهر مکّه متولد شدند.پدر آن حضرتعبداللّه بن عبدالمطلب ومادر آن حضرتآمنه دختر وهب بن عبدمناف بوده است.از نظر علماء شیعه،اجداد پیامبر اسلام تا حضرت آدم همه موحّد بوده وصُلبپیامبر در پشت هیچ مشرکى قرار نگرفته است.
در روایت مشهور،اجداد پیامبر تا حضرت آدم را بشرح زیر ذکر نمودهاند:
محمّدپسر عبداللّه پسر عبدالمطلب پسر هاشم پسر عبدمناف پسر قهر پسرغالب پسر لوى " پسرقصى " پسر کنانه پسر خزیمه پسر مدرکه پسر الیاس پسر مغیر پسرنزار پسر سعد پسرعدنان پسر ادد پسر یستحب پسر نبت پسر همیسع پسر قیدار پسراسماعیل(ع) پسرابراهیم(ع)پسرتارخ پسرتاخور پسرارغو پسرقالع پسر بغابرپسرارفخشد پسرسام(ع) پسر نوح(ع)پسرملک پسرمتوشلخ پسرادریس(ع)پسر اددپسر مهلائیل پسر فینان پسر انوش پسرشیث(ع)پسر آدم(ع).
پیامبر داراى نُه عمو بوده است.یعنى عبدالمطلب ده پسر داشته استشامل:(ابوطالب(عبدمناف)،زبیر،حمزه،حارث،غیداق،مقوم(حجل)
ابولهب(عبدالعزّى )،ضرار،عباس »
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » امیر نورمحمدزاده و غفور امیری ( جمعه 86/10/28 :: ساعت 9:56 صبح )
«لقمان پسرش را چنین موعظه کرد:اى پسرم!به خدا شرک نورز که شرکظلمى بزرگ است.»
«اى پسرم!اگر باندازه دانه خردلى در ضخرهاى یا در آسمانه یا در زمین باشى خداوند آن را در قیامت مى آورد که خدا باریکدان و آگاه است.اى پسرم!نماز بخوانو امر به معروف کن و نهى از منکر نما و بر مصیبتها صبر کن که این علامت اراده قوى است.و از روى تکبر صورتت را از مردم بر نگردان و در زمین با تکبر راه نرو کهخداوند هیچ فرد متکبر فخر کننده را دوست ندارد.در راه رفتن میانه رو باش وصدایت را بلند نکن که زشتترین صدا آواز الاغ است.»
لوط که پسر خاله ساره همسر ابراهیم و برادرزاده ابراهیم بوده به ابراهیم ایمانآورد وبهمراه وى به فلسطین مهاجرت نمود.
مردم قوم لوط درشهر سدوم در فلسطین ساکن بودند.
در باره اینکه عمل زشت لواط(وباصطلاح امروز همجنس بازى )چگونه درمیانآنان شیوع یافت - با اینکه مطابق روایات و تواریخ تا به آن روز سابقه نداشت - درحدیثى که صدوق (ره)از اامام باقر علیه السلام روایت کرده آن حضرت علت شیوعاین عمل را در میان آنها،خصلت نکوهیده بخل ذکر فرموده وبه ابوبصیر که راوى حدیث ویکى از اصحاب اواست چنین گوید:
اى ابامحمد!رسول خدا صلى الله علیه وآله در هر صبح وشب از بخلبه خدا پناه مى برد وما نیز از این صفت به خدا پناه مى بریم،خداى تعالى فرموده:«وکسى که نفسش از بخل نگه دارى شود آنان رستگارند»و اکنونسرانجام(شوم)بخل را بتو خبرخواهم داد:
قوم لوط اهل قریهاى بودند که بخل داشتند وهمین بخل درد بى درمانى در مورد شهوت جنسى برایشان ببار آورد.
ابابصیر پرسید:چه دردى براى آنها ببار آورد؟
امام فرمود:
قریه قوم لوط سر راه مردمى بودند که به شام ومصر سفر مى کردند.وچونکاروانى بر آنها وارد مى شد از آنان پذیرائى مى نمودند.چون این جریان ادامه پیداکرد از روى بخل وخساستى که داشتند ناراحت شده وبه فکر چارهاى افتادندوهمانبخل موجب شد که چون میهمانى به خانه آنهامى آمد با او لواط مى کردند بدوناینکه شهوتى به این کار داشته باشند.وتنها این عمل را انجام مى داند تا مهمانى بهمنزل آنهانیاید.وهمین سبب شد تا پاى مسافران از سرزمین آنها قطع شود ودیگرکسى بدانجا نیاید اما این عمل در میان آنهاعادت شد وبالاخره سبب هلاکتشانگردید.
ابراهیم به لوط مأموریت داد تا براى هدایت آنان بنزدشان برود.وقتى لوط نزدآنان رفت به او گفتند:تو کیستى ؟گفت:من پسرخاله ابراهیم هستم که پادشاه او را درآتش انداخت ولى خدا آتش را سرد نمود واو در نزدیکى شما ساکن است پس ازخدا بترسید واین کارها را نکنید که خدا شما را هلاک مى کند!قوم لوط هم جرأتنکردند او را اذیت کنند واو در میان آنان ماند و با آنان وصلت کرد.وهرگاه شخصى گرفتار قوم لوط مى شد،لوط اورا از دست آنها نجات مى داد.
به قسمتى از سخنان لوط ومردم سدوم توجه فرمائید:
«لوط به قومش گفت:چرا تقوا ندارید؟من براى شما پیامبرى امینم.پستواداشته واز من پیروى کنید.من از شما مزد نمى خواهم که مزدم با خداست.چرافقط با مردان آمیزش مى کنید؟و زنها را که خدا براى شما خلق کرده رهانمودهاید؟شما ستمکارید! آنهاگفتند: اگر دست از این حرفها بر ندارى تو را بیرونمى کنیم!لوط گفت:من با این کار شما دشمن هستم.»
«وقتى براى لوط مهمانآمد،مردم شهر شادى کنان (براى عمل لواط بامهمانان لوط)آمدند!لوط گفت:اینها مهمان من هستند.مرا رسوا نکنید!از خدابترسید ومرا شرمنده نسازید!مردم گفتند:مگر نگفته بودیم که از مردم دنیا دورى کنى ؟لوط به آنها گفت:اگر قصد (غریزه جنسى )دارید این دختران من (براى ازدواج)در اختیار شما است.بجان تو(اى پیامبر)آنها مست و گمراه بودند.ما هم در هنگامصبح صداى مهیبى بر آنها فرستاده وشهرشان را زیرو وکردیم و باران سنگ بر آناباریدیم »
«لوط به قومش گفت:شماکارهاى زشتى که تاکنون هیچ ملتى انجام ندادهمرتکب مى شوید.شما (بجاى ازدواج مردان با زنان)هم جنس بازى مى کنید.شمامسرف هستید!آنهاجواب دادند که باید لوط وهمراهانش را از اینجا بیرون کنیم کهاینها مى خواهند پاکدامن باشند!خداوند هم او وخانوادهاش را غیر از زنش که جزوماندگان بود،نجات داد و بر قوم لوط باران سنگ بارید.بنگرید عاقبت گناه کارانچگونه شد؟
«وقتى براى لوط مهمان آمد،مردم شهر شادى کنان (براى عمل لواط بامهمانان لوط)آمدند!لوط گفت:اینها مهمان من هستند.مرا رسوا نکنید!از خدابترسید ومرا شرمنده نسازید!مردم گفتند:مگر نگفته بودیم که از مردم دنیا دورى کنى ؟لوط به آنها گفت:اگر قصد (غریزه جنسى )دارید این دختران من (براى ازدواج)در اختیار شما است.بجان تو(اى پیامبر)آنها مست و گمراه بودند.ما هم در هنگامصبح صداى مهیبى بر آنها فرستاده وشهرشان را زیرو وکردیم و باران سنگ بر آناباریدیم »
«لوط به قومش گفت:شما کارهاى زشتى که تاکنون هیچ ملتى انجام ندادهمرتکب مى شوید.شما (بجاى ازدواج مردان با زنان)هم جنس بازى مى کنید.شمامسرف هستید!آنهاجواب دادند که باید لوط وهمراهانش را از اینجا بیرون کنیم کهاینها مى خواهند پاکدامن باشند!خداوند هم او وخانوادهاش را غیر از زنش که جزوماندگان بود،نجات داد و بر قوم لوط باران سنگ بارید.بنگرید عاقبت گناه کارانچگونه شد؟