سباء: 3
و از علم او، به قدر ذرهای، نه در آسمانها و نه در زمین، پنهان نیست؛ و چیزى کوچکتر از آن و بزرگتر از آن نیست، جز آن که در کتاب آشکار [(لوح محفوظ)] ثبت است.
یَعزُبُ از مادّهِ عزوب به معناى غیبت و پنهانى است. ذرّه هم به معنى جسم بسیار کوچک است؛ و تعبیر کتاب مبین اشاره به علم وسیع پروردگار است که از آن به لوح محفوظ نیز تعبیر شده است.
چند نکتهِ مهم دربارهِ علم خداوند:
1) خداوند به افکار و گفتار و اعمال انسانها عالم است؛ و هیچ چیز در عالم بر خداوند پوشیده و مخفى نمىماند؛ حتى به آنچه در ضمیر و قلب ماست آگاه است؛ و او به تمام قطرههاى باران و امواج سیلابها و دانههاى گیاهان و ریشههاى درختان، که در اعماق زمین در جستجوى آب و غذایند، و از انواع معادن و ذخایر و... آگاهى دارد؛ و علم خدا حتى جنینهایى را که هر انسان و حیوان مادهاى حمل مىکند شامل مىشود.
2) اگر ذرات بدن انسانها و سایر موجودات در زمین پراکنده شود و یا با موجودات دیگر آمیخته شود و یا حتى این اجزا به جسم سایر موجودات و انسانها منتقل شود، خداوند با علم کامل و فراگیرش مىتواند دوباره آنها را برگرداند.
3) علم او عینِ ذات اوست، نه چیزى زاید بر ذات؛ یعنى علمش همچون ذاتش ازلى و ابدى است.
4) علم خداوند حضورى است؛ زیرا خداوند در همه جا حاضر و ناظر است و وجودش نامحدود است و به همه چیز احاطه دارد. پس همه چیز در محضر اوست.
فرقان: 2
و هر چیز را بیافریده است؛ و آن را به اندازه آفریده است
قَدر و قَدَر و تقدیر به معناى اندازه گرفتن یا ایجاد حد و اندازه در شیء و یا سنجش آن است.
این آیهِ شریفه از تقدیر عام خداوند، که شامل همهِ مخلوقات مىشود، سخن مىگوید، مانند آیهِ سورهِ قمر؛ اما در بسیارى از آیات، خداوند تقدیرات خاص را بیان کرده است؛ مثلاً دربارهِ خورشید و ماه و نزول آب از آسمان
براى توضیح بیشتر باید گفت که قدر چیزى است که به وسیلهِ آن هر موجود متعین و متمایز از غیرِ خود مىشود؛ مثلاً در حَسن، که خود شیء و غیر از حسین است، حقیقتى هست که آن را از دیگر افراد انسانى جدا مىسازد. اوصافِ او نیز هر یک چنین قدر و اندازهاى دارند: دید او و کارهاى او و قوت و آثار او مخصوص خود است. بنابراین قدر عبارت است از: خصوصیت وجودى و کیفیت خلقت هر موجود. آیهِ سورهِ اعلى و طه نیز بر این معنا تصریح دارند.
راوى از امام على دربارهِ علم خداوند پرسید. امام فرمود: اول مىداند، بعد مشیّتش تعلق مىگیرد، بعد اراده مىکند، آن گاه تقدیر مىکند، سپس قضا مىراند و در آخر، امضا مىکند
احقاف: 3
ما آسمانها و زمین و آنچه را در میان آن دو هست جز به حق و تا مدتى معین نیافریدیم در بسیارى از آیات بیان شده است که هر چه در این جهان هست اجلى دارد
اجل یعنى مدت معین؛ و دربارهِ انسان، یعنى مدت مقرر شده براى زندگى او. از این رو به مرگ اجل مىگویند که بر دو قسم است: اجل معلق و مبهم؛ اجل مسمّى و حتمی، که در نزد خدا معین است و عبارت است از پایان استعداد جسم براى بقا؛ اما اجل معلق مشروط به چیزى است که اگر آن چیز تحقق یابد، اجل در آن زمان فرا مىرسد. قرآن در این باره مىفرماید: ایمان به دعوت انبیا و عمل به برنامههاى آنها جلوى اجل معلق را مىگیرد و سبب ادامه یافتن زندگى انسان تا اجل مسمّى مىشود
امام صادق فرمودند: گاهى انسان گناه مىکند و از اعمال نیکى همچون نماز شب بازمىماند آن گاه گفتند: بدانید که کار بد در فناى انسان از کارد در گوشت سریعتر اثر مىکند
در روایت دیگرى از امام باقر آمده است: <نیکوکارى و انفاق پنهانى فقر را برطرف و عمر را افزون مىکند و مانع هفتاد گونه مرگ و میر بد مىشود.> پس این که در روایات فراوانى آمده است که انفاق یا صلهِ رحم عمر را طولانى و بلاها را برطرف مىکند بدین معناست که اجل معلق را مانع مىشود
انعام: 95
همانا خداوند شکافندهِ دانه و هسته است. زنده را از مرده بیرون مىآورد و بیرونآورندهِ مرده از زنده است. این است خداوندِ [تواناى دانا]. پس به کجا و چگونه [از حق] بازگردانده مىشوید؟ از نظر قرآن، موحّد کسى است که معتقد باشد به این که ذات خداوند متعال یکتاست و شریکى در ذات براى او نیست، نه ترکیبى در ذاتش وجود دارد و نه خداى دیگرى خارج از ذاتش هست (توحید ذاتی)؛ و نیز موحّد باید معتقد باشد که صفات منتسب به خداى متعال چیزى غیر از ذات او نیست، نه این که امورى خارج از ذات باشند که به ذات ملحق مىشوند (توحید صفاتی)؛ و همچنین معتقد باشد که خدا در هر کارى مستقل و یگانه است و نیازى به کمک و یار و یاور ندارد و اگر کارى با وسیلهاى انجام مىگیرد، آن وسیله را هم خدا مىآفریند و آن را سبب قرار مىدهد (توحید افعالی)